شهید سعید حجت الاسلام و المسلمین محمدعلی منتظری در سال 1323 ه ش در خانواده ای روحانی در شهرستان نجف آباد اصفهان به دنیا آمد. پس از سپری کردن دوران خردسالی در ایامی که ایران دستخوش مبارزات ملی کردن صنعت نفت بود و با حرکت فدائیان اسلام و حضور آیت الله کاشانی در دستخوش مبارزات ملی کردن صنعت نفت بود و با حرکت فدائیان اسلام و حضور آیت الله کاشانی در صحنه سیاسی کشور و نخست وزیری دکتر محمد مصدق در جوش و خروش فراوان قرار داشت مانند دیگر همسالان خود راهی مدرسه شد.
از همان دوران بود که ذکاوت و چالاکی او، مورد توجه اطرافیان قرار گرفت و زبانزد آنان شد. زهد و پارسایی حاکم بر محیط خانواده و فعالیت پدر بزرگ وی مرحوم حاج شیخ علی منتظری- در امور کشاورزی، محمد علی را نیز در ایام تعطیلات به مزرعه می کشاند تا از همان اوان کودکی، از او انسانی پرتلاش و سخت کوش، بسازد. این فعالیت ها به گونه ای بود که حتی زمانی که بنا بر توصیه و ارشاد پدر، به تحصیل علوم حوزوی مشغول شد و بر همین اساس از نجف آباد فاصله گرفت. در ایام تعطیلی حوزه و در تابستان ها، به شهر خود باز می گشت و در این فرصت، به کشاورزی مشغول می شد. هنوز چند سالی از حضور وی در حوزه های دروس دینی نمی گذشت که یک بار دیگر، این کانون روشنگری و هدایت، دچار تألمی سنگین گردید و رحلت آن مرجع عالی قدر جهان تشیع، حضرت آیت الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی (ره) بود.
در این زمان، رژیم شاهنشاهی که مترصد فرصت بود. در یک سناریوی از پیش تعیین شده، در ابتدا به امید دور از دسترس قرار دادن مردم از مرجعیت، پیام تسلیت خویش را برای حوزه علمیه نجف اشرف ارسال کرد و متعاقب آن، لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی را مطرح کرد تا زمینه را برای به تکامل رساندن حرکتی که رضاخان در محو دین، از صحنه زندگی اجتماعی و فردی مردم تدارک کرده بود، هرچه بیشتر آماده نماید و طرح های آمریکائی را به طور کامل به مرحله اجرا درآورد. در این موقعیت، حضرت
امام خمینی(ره) پای به میدان مبارزه گذارد و رسالت خویش را در مبارزه با دخالت بیگانگان در کشور پهناور ایران که پهلوی ها مجری آن بودند، آغاز کرد.
محمد علی منتظری که در این ایام، هیجدهمین بهار زندگی خویش را تجربه می کرد، به تبعیت از پیر و مراد خویش، حضرت
امام خمینی (ره) پای به میدان مبارزه علیه رژیم پهلوی گذاشت.
در وقتی که مبارزات مردم ایران به رهبری
امام خمینی(ره) درحال شکل گیری تازه ای بود. او نیز، سر پرشور و روح خروشان خود را نذر آن کرد و در این طریق، سر از پا نمی شناخت. قیام خونین 15 خرداد که به کشتار وسیع مردم در شهرهای مختلف کشور، از جمله تهران و شیراز منجر شد. بسیاری از مبارزین راه آزادی را به سمت و سوی مخفی کاری بیشتر سوق داد. پخش اعلامیه های حضرت امام و دیگر مراجع قم، یکی از حرکت های مخفیانه او بود که با دستگاه پلی کپی دست سازی که حدود 35 ریال قیمت داشت، صورت می گرفت. در گزارشی که در مهر سال 1346 به ساواک رسیده، آمده است:
محمد علی منتظری که فعلا زندانی می باشد، قبل از دستگیری به یکی از دوستانش گفته بود من خودم در نجف آباد اصفهان ماشین پلی کپی دارم و اعلامیه های خمینی را با آن تکثیر و توزیع می نمایم.
در سیر این مبارزات،
امام خمینی(ره) به جرم مخالفت با کاپیتولاسیون برای بار دوم دستگیر و در نهم آبان 1343 ش به بورسای ترکیه و پس از چندی، از آنجا به نجف اشرف، تبعید شدند و بسیاری از مبارزان و مخالفان رژیم پهلوی دستگیر و راهی زندان ها شدند. شرایط به گونه ای سخت و ناگوار بود که حتی بردن نام خمینی، جرمی نابخشودنی بود و جزایی جز دستگیری، شکنجه و زندان نداشت.
هنوز مدت کمی از تبعید
امام خمینی(ره) نگذشته بود که حسنعلی منصور، در اولین روز بهمن ماه در میدان بهارستان مورد اصابت گلوله های شهید محمد بخارایی قرار گرفت و پس از گذشت دو ماه و اندی، توسط رضا شمس آبادی در کاخ مرمر به سوی محمدرضا پهلوی، تیراندازی شد.در اردیبهشت ماه سال 1344 که مصادف با ایام محرم الحرام بود، مرحوم حجت الاسلام و المسلمین محمد تقی فلسفی که از خطبای بزرگ ایران اسلامی بود، در ساعات مختلف در مکان های مختلفی به منبر می رفت که یکی از آن مکان ها، مسجد آذربایجانی ها در بازار تهران بود. در یکی از همین روزها، پس از خاتمه وعظ ایشان، صدایی در بین مردم طنین انداز شد که:
خدایا دست های ناپاکی را که دستور قطع دست آیت الله خمینی را داده اند، برای همیشه محو و نابود کن.
و پس از آن شعار، صلوات او به گوش رسید که:
به سلامتی بزرگ پرچمدار عالم تشیع حضرت آیت الله خمینی صلوات بفرستید.
در آن شرایط، کنترل مساجد و مراسم شدت یافته بود و در این کنتزل، جلسات سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین فلسفی از ویژگی خاص برخوردار بود. مامورین حاضر در محل صاحب صدا را شناسایی و دستگیر کردند و معلوم شد که این جوان بیست ویکساله، محمد علی منتظری نام دارد. بازپرسی شعبه 4 دادستانی ارتش، به اتهام ایجاد اخلال نظم و تحریک مردم او را با قرار بازداشت موقت، به زندان قزل قلعه گسیل کرد. او که در این مدت به مبارزی کار کشته تبدیل شده بود، در پاسخ سئوال بازجویان در خصوص علت این حرکت خود نوشت:
در آن روز پس از فراغت آقای فلسفی از منبر، علت این که آقای خمینی استاد اینجانب بوده و بنده مقلد ایشان هستم گفتم به سلامتی بزرگ پرچمدار عالم تشیع حضرت آیت الله خمینی صلوات بفرستید.
پاسخ های او در بازجوئی به گونه ای محکم و استوار بود که در نظریه ذیل آن، این اظهارات نوشته شد:
متهم فردی است جوان و از نظر تعلیمات دینی دارای تعصب شدیدی می باشد، ولی چون در تحقیقات معموله دلایلی در مورد فعالیت های مضره او مشهود نیست، لذا اتهام منتسب به او قطعی و مسلم به نظر نمی رسد.
همین نظریه بود که پس از مدتی کوتاهی- 10 روز- منجر به آزادی او از زندان شد تا فعالیت های خویش را پی بگیرد.
در ادامه این روشنگری ها، درحالی که یکی از اقدامات اساسی، تهیه و توزیع اعلامیه های علما بود، صحن حضرت معصومه(ع) در قم که در هنگام تحویل سال نو، مملو از جمعیت بود، برای پخش اعلامیه مناسب تشخیص داده شد. ساعت 30/5 صبح اول فروردین سال 1345، این منظور عملی گردید و اعلامیه اعلام خطر در بین مردم پخش شد، که منجر به دستگیری مجدد او گردید. در بازجوئی هایی که در این مرحله صورت گرفت، مشخص شد که او، در بهمن ماه 1344 ذیل اعلامیه سومین سالروز مدرسه فیضیه را امضا کرده و در اجتماع اعتراض آمیز منزل آیت الله مرعشی شرکت داشته و در بازرسی از منزل او نیز، ضمن کشف تعدادی اعلامیه، دو نامه با دستخط وی نیز به دست آمد که حاوی توهین به شخص اول مملکت و دربار شاهنشاهی تشخیص داده شد.
وی در پاسخ به علت پخش اعلامیه گفت: اینجانب اعلامیه ای پخش نکرده ام، لیکن هنگام تحویل سال در صحن مطهر قم بودم و دیدم عده ای مبادرت به پخش اعلامیه نمودند. چون مامورین نتوانستند عاملین اصلی را دستگیر نمایند، به عنوان خالی نبودن عریضه اینجانب را دستگیر کردند.
و زمانی که پس از کشف اعلامیه ها از منزلش مورد بازجوئی قرار گرفت،پاسخ داد:
این اعلامیه ها را مردم به مرور در منزل ما ریخته بودند و من و با مادرم در اتاق گذاشتیم.
و علت امضای ذیل اعلامیه سومین سالروز مدرسه فیضیه را چنین پاسخ گفت: عده ای از روحانیون جهت امضای آن به اینجانب مراجعه کردند و من بدون شناسایی آنان و بدون اینکه بدانم در کدام چاپ
خانه به چاپ رسیده است، ذیل آن را امضا کرده ام. و درباره علت حضور خویش در منزل آیت الله مرعشی گفت: روز جمعه در خیابان می رفتم که چند نفر از طلبه های هم مباحثه خود را دیدم. به اتفاق رفتیم منزل ایشان. یکی از طلبه ها از آیت الله مرعشی تقاضایی در مورد مراجعت آیت الله خمینی و عدم جلوگیری از رساله ایشان را از آیت الله مرعشی نمود که هویت او را نمی دانم. بعد هم متفرق شدیم.
این گونه پاسخ ها برای بازجویان قانع کننده نبود و به همین جهت در گردش کار پرونده او در 28 روز بعد از دستگیری، نوشته شد:
متهم به علت تعصب شدید نست به افکار و عقاید روحانیون مخالف و جناح های افراطی مذهبی در تمام مدت بازجوئی از بیان حقیقت خودداری کرده و در کلیه موارد از پاسخ صحیح و صریح به سئوالات مطروحه خودداری نموده است. نامبرده اصولا فرد ناراحت و آشوبگری بوده که سوابق قبلی او مؤید این امر است و همچنین سماجت او در انکار حقایق، معرف افکار انحرافی و
عملیات ضد مصالح مملکتی او می باشد.
ساواک با یورش به منزل آیت الله شیخ حسینعلی منتظری، ایشان را نیز دستگیر کرده بود و از جایگاه و پایگاه او در بین یاران حضرت
امام خمینی (ره)- خصوصا پس از تبعید- اطلاع داشت و لذا شهید محمدعلی منتظری را بهترین فردی می دانست تا به وسیله او از فعالیت های پنهانی یاران امام آگاهی یابد. به همین منظور بود که او را پس از سه روز دستگیری به زندان قزل قلعه منتقل کرد و مورد آزارها و اذیت ها و شکنجه های گوناگون قرار داد، ولی هرچه آنان ابزار شکنجه را تغییر می دادند، روحیه مقاومت محمدعلی منتظری نیز، بیش از پیش می شد. حتی شکنجه های پدر پیش چشمان پسر و بالعکس نیز، مؤثر نبود و خشم شکنجه گران را بیشتر می کرد.
او تربیت شده م
کتب امام خمینی (ره) بود و در بازجوئی خویش گفته بود: فعالیتی علیه دولت قانونی انجام نداده است. و دولت قانونی را چنین تعریف کرده بود که: دولت قانونی، دولتی است که از طرف مجلس قانونی تعیین گردد و مجلس قانونی نیز مجلسی است که با نظر 5 تن از مجتهدین و طبق اصل دوم متمم قانون اساسی انتخاب شده باشد و از طرف مراجع تحریم نشده باشد. و درباره انقلاب شاه و مردم با صراحت گفته بود: چون مقلد آیت الله خمینی است، لذا نظر او نظر آیت الله خمینی می باشد.
در شهریور ماه سال 1345 ش، او را به زندان قصر منتقل کردند. نگرانی های او نسبت به حال پدر و اخباری مبنی بر ممنوع الملاقات کردن و شکنجه های قرون وسطایی که به او رسیده بود، وی را بر آن داشت تا نامه ای به شرح زیر، به دادستانی ارتش بنویسد: در حدود یک ماه است که اینجانب را از قزل قلعه به زندان قصر انتقال داده اند. در طول این مدت علاوه بر اینکه از حال پدر بزرگوارم حضرت حجةالاسلام و المسلمین جناب آقای منتظری مطلع نگشته ام، اخبار موهش و دلخراشی به من می رسد که مرا سخت تحت تاثیر قرار داده است. از طرفی قریب سه هفته است ایشان را ممنو ع الملاقات کرده اند و احدی حق ندارد با معظم له ملاقات نموده و از سلامتی یا خدای ناکرده از بیماری وی مطلع گردد. از طرف دیگر در خارج چنین شهرت دارد که ایشان از روز شنبه- 2/7/45- دست به اعتصاب غذا زده و در راه اعتلای کلمه اسلام، حتی تن به مرگ و شهادت داده اند... بنابراین چنانچه از همین ساعت (8 بامداد 5/7/45) تا 30ساعت دیگر (2 بعدازظهر 6/7/45) از اوضاع و احوال پدرم مطلع نشوم و موضوع اعتصاب از طرف ایشان به طریق نامه رسمی و یا ملاقات حضوری تکذیب نگردد، شروع به اعتصاب غذا می کنم و تا دریافت نکردن اطلاع قطعی به طریق مزبور، ادامه خواهم داد.
محمد علی منتظری
زندان شماره 4 قصر
و فردای آن روز به وعده خویش وفا کرد و با نوشتن نامه ای دیگر، اعلام اعتصاب غذا نمود تا از وضعیت پدر خویش، اطلاع حاصل نماید: نظر به اینکه اینجانب از اوضاع و احوال پدر بزرگوارم مطلع نشده و موضوع اعتصاب ایشان به طریق نامه رسمی و یا ملاقات حضوری تکذیب نگشت، از همین ساعت (2 بعدازظهر 6/7/45) شروع به اعتصاب غذا نموده و تا عدم دریافت اطلاع از حال ایشان و عدم تکذیب جریان مزبور، ادامه خواهم داد.
محمدعلی منتظری زندان شماره 4 قصر
با گذشت 9 ماه از دستگیری، در تاریخ سوم آبان 1345 او را به بیداگاه نظامی رژیم پهلوی، فرا خواندند.او فرصت را غنیمت شمرد و در دادخواستی چهار صفحه ای، به اعمال و رفتار شکنجه گران ساواک در جلسات متعدد بازجوئی اشاره و جرم خود را دینداری عنوان کرد.
بخشی از این دستنوشته که با دعای اللهم اهدنا الصراط المستقیم شروع گردیده، چنین است:
اینجانب را به جرم دینداری در تاریخ 1/5/45 بازداشت و بعد از 3 روز تحویل زندان قزل قلعه دادند. در آن زمان چه شکنجه ها که به من ندادند... در جلسه ای نبود که اینجانب تحت شکنجه های گوناگون قرار نگیرم... آن قدر سیلی های پی درپی در همه این جلسه ها به سرو صورت و گوش من زدند که شنوایی گوشم را کاملاً از دست دادم و سه دفعه به بیمارستان سازمان با آن سختی ها که داشت مراجعتم دادند... در اکثر جلسات بازجوئی شلاق بدون حساب به کار می رفت... آن قدر با شلاق سیمی پوشیده پلاستیک، بدن مرا مورد حمله قرار دادند که تا یک ماه آثار آن در بدن یافت می شد... بعد از شکنجه های زیاد... ساعت 9 شب بود که آقای ازغندی وارد شد... آ ن قدر سیلی و شلاق زد که حساب ندارد. بعد از آن (بی ادبی است) با زور شلوار مرا کند و به دیوار بخاری کنار اتاق که سرخ بود، چسباند... در آن وقت بود که آیه شریفه یا نارکونی بردا و سلاما بر زبانم جاری شد....
ناگهان دیدم یک فلک و 2 عدد چوب صخیم و طویل و شلاق سیمی را آوردند، در دفعه اول چنان مرا فلک کردند که چوب ها خرد و ریز شدند و من بی حس شدم... به شما عرض می کنم که اینجانب هیچ جرمی مرتکب نشده و این اتهامات واهی و بی اساس می باشند. فقط به جرم دینداری بازداشت شده و این همه زجر و شکنجه های غیرانسانی را به من روا داشته اند و سرانجام به پای میز محاکمه کشیده شده ام و خود را به هیچ وجه مجرم نمی دانم.
والسلام علی من اتبع الهدی
در این دادگاه بود که به سه سال حبس عادی محکوم شد. دو ماه بعد از این محکومیت نامه ای 6 صفحه ای برای مرحوم حاج اکبر پوراستاد نوشت تا از طریق یکی از آشنایان به او برساند، ولی این نامه توسط مامورین ساواک کشف گردید که در گزارش کشف آن، به علت این ارتباط، محمد علی منتظری از اعضای هیئت های مؤتلفه اسلامی معرفی شد.
دوران مبارزه و تلاش و مقاومت در زیر شکنجه های طاقت فرسا از یک طرف و هم بند بودن با عالمان مبارزی همچون آیت الله طالقانی و آیت الله ربانی شیرازی و پدرش از طرف دیگر، از وی، مبارزی آبدیده و نام آشنا فراهم آورد که از فرصت های دوران زندان بهره گرفت و ضمن آشنایی بیشتر با مفاهیم اسلامی، به تکمیل زبان انگلیسی نیز همت گماشت و ضمن برگزاری جلسات بحث و مجادله با زندانیانی همچون بیژن جزئی، برای شروع مبارزاتی سازمان یافته، پس از آزادی از زندان، در خلوت خود به تفکر پرداخت و از بین جوانانی که در زندان بودند، برای طی مسیر، یار انتخاب کرد.
شهرت او دربین مبارزان به جایی رسیده بود که امضای او در ذیل هر اعلامیه ای توجه ساواک را برمی انگیخت. یک بار که نام وی در ذیل آگهی تسلیت به دکتر کاظم سامی به مناسبت درگذشت مهدی سامی کرمانی، در روزنامه کیهان درج گردیده بود، درحالی که او هنوز در زندان بود، این خبر در سوابق وی، بایگانی شد. مدت محکومیت محمد علی منتظری در اواخر دی ماه 1347 به پایان رسید و دادگاه تجدیدنظر با آزادی مشروط وی موافقت کرد. پرویز ثابتی مقام امنیتی ساواک- که در این زمان، ریاست اداره یکم
عملیات و بررسی اداره کل سوم ساواک را عهده دار بود، ابتدا در خلاصه پیشینه او نوشت:
محمدعلی منتظری یکی از طلاب ناراحت و اخلال گر مقیم شهرستان قم می باشد که در ذیل اکثر قریب به اتفاق اعلامیه های مضره روحانیون را امضا کرده.
ثابتی در این گزارش ضمن اشاره به سوابق دستگیری او در قبل از ماه مبارک رمضان 1343 که 24 ساعت در شهربانی بازداشت شد و نیز دستگیری او در اردیبهشت ماه سال 1344که 10 روز (21/2/44 تا 1/3/44) طول کشید، درباره او و آزادی وی، چنین اظهارنظر کرد:
با توجه به روحیه ماجراجویانه محمدعلی منتظری، به احتمال قریب به یقین پس از مراجعت به قم کماکان فعالیت های خرابکارانه خود را از سر خواهد گرفت، لذا اقامت مشارالیه در قم و همچنین نجف آباد (زادگاه وی) به مصلحت نمی باشد؛ علیهذا با عرض اینکه اقداماتی جهت اعزام نامبرده به خدمت وظیفه عمومی به عمل آمده، در صورت تصویب به ساواک قم اعلام شود به او اعلام نمایند حق اقامت در دو شهرستان مذکور را ندارد.
محمد علی منتظری که بر اساس همین تصمیم، در قم و نجف آباد اقامت نکرده بود، همواره از طریق
منابع ساواک تحت مراقبت قرار داشت و نقل قول های او که به تهران آمده بود و در جلسات ادواری آقایان شیخ حسین لنکرانی، شیخ حسین کاشانی، آیت الله شهید سعیدی و ... شرکت می کرد. در اختیار ساواک قرار می گرفت.
در این ایام تلاش و فعالیت وی به تهران و قم منحصر نبود، بلکه این تلاش فراگیر بود. نمونه ای از این حرکت، تماسی بودکه او جهت تهیه کتاب موسیقی از نظر دین و دانش برای انجمن اسلامی دانشگاه تبریز با موسسه مطبوعاتی اسلامی برقرار کرد که ساواک از طریق استراق سمع، از آن مطلع گردید.
به رغم اینکه او تلاش می کرد تا فعالیت هایش در کمال اختفاء صورت پذیرد، ولی برخی از این تلاش ها، از چشم ماموران امنیتی رژیم پهلوی پنهان نمی ماند. بر اساس همین مراقبت ها بود که اداره کل سوم به ساواک تهران نوشت: دستور فرمائید پیرامون چگونگی ارتباط عناصر متعصب مذهبی، به ویژه محمد علی منتظری و سید علی غیوری با جمعیت نهضت آزادی، تحقیقات لازم معمول و نتیجه اعلام شود. و فردای آن روز اعلام گردید که محمد منتظری با نام رمز محمد تمیمی، فعالیت های محرمانه را شروع کرده است و پس از آنکه ارتباط او با بعضی از افراد حزب ملل اسلامی از قبیل جواد منصوری کشف شد، دستورالعمل ذیل به ساواک تهران، ارسال شد:
دستور فرمایید ضمن مراقبت کامل از وی، پیرامون چگونگی و هدف و انگیزه مشارالیه از ارتباط با افراد حزب ملل اسلامی و همچنین جمعیت نهضت آزادی تحقیقات غیرمحسوس و لازم معمول و نتیجه را ضمن تعیین آدرس محل سکونت او اعلام دارند.
زمانی که ساواک از اظهارنظرهای او در خصوص جریانات داخلی و روابط ایران و عراق در شرایط آن روز حاکم بر منطقه، مطلع شد، دستور داد برای روشن نمودن نحوه فعالیت های وی، مراقبت از او با تمام امکانات انجام شود. نمونه ای از این اظهارنظرها چنین است: الف - این سینماها همه به یهودیان تعلق دارند و چون بیمه هستند، برای آنکه از شرکت های بیمه ایران پول بگیرند، عمدا آنها را آتش زده اند و چون این تهمت به روحانیون می چسبد، می گویند که آنها دستور آتش زدن سینماها را داده اند.
ب- اقدامات دولت ایران در مورد شط العرب خیلی بی موقع است و چون اینها (مقامات ایران) عموما صهیونیست هستند، به منظور کمک به اسرائیل در قبال شکست هایی که تازگی از اعراب خورده است، می خواهند عراق را وادار سازند تا 20 هزار سرباز خود را از جبهه اسرائیل احضار نماید.
ج- شاه موقعی که به امریکا رفت، ارباب ها دستور دادند با عراق وارد جنگ شود تا اسرائیل از شر آنها راحت گردد.
ساواک که در جلسات هفتگی روحانیون نفوذ داشت و همواره در جریان اظهارنظرهای او پیرامون مسائل مختلف قرار می گرفت، تصمیم به احضار مجدد وی گرفت. مکالمه زیر که بین او و شهید ایت الله سعیدی صورت گرفته است، حاکی از این مطلب می باشد:
منتظری: از طرف سازمان امنیت احضار شدم و از من تعهد گرفتند و از من پرسیدند در کجا سکونت دارید؟ من جواب دادم مدت ده روز است در منزل سعیدی هستم.
سعیدی: من دیروز در منزل طاهری بودم، امضا شما را گذاشتم و امضا هاشمی را هم گذاشتم.
ساواک منظور شهید آیت الله سعیدی، در این مکالمه را، امضای آگهی تسلیت درگذشت سید ابراهیم مفیدی تشخیص داد.
مسافرت های مکرر و کوتاه مدت او به شهرهای تهران، قم و اصفهان که برای سازماندهی یاران مبارز خود صورت می داد و سکونت هر روزه در منزل یکی از دوستان باعث می شد تا حلقه مراقبتی او با مشکل مواجه گردد، از این رو، پس از 5 ماه
خانه هایی که در تهران به آنها تردد داشت، به شرح زیر اعلام شد: منزل آقای سعیدی، منزل سید علی غیوری، منزل مرتضی مطهری و منزل دکتر واعظی: و در این بین، از سفارشی که به یکی از دوستانش، پیرامون تحقیق در خصوص محدودیت های پدرش در قم کرد و گفت که: پدرم در قم کمی محدود می باشد، تحقیق کن ببین چطور شده؟ من دیروز او را دیدم که بدو بدو رفت سوار تاکسی شد و دیگر نشد که با او حرف بزنم.
چنین استنباط شد که بین او پدرش، اختلافاتی موجود است و دستور به تحقیق پیرامون چگونگی آن داده شد. عملکرد شهید محمدعلی منتظری به گونه ای بود که ساواک به رغم به خدمت گرفتن تمامی امکانات، از کنترل او عاجز بود و بر همین اساس، اداره کل سوم، بار دیگر به ساواک تهران اعلام کرد که او تحریکات مضره خود را آغاز نموده است و دستور داد تا اعمال و رفتار او، تحت مراقبت دقیق واقع گردد. در پی این دستور، ساواک تهران نیز یک قطعه عکس او را به ساواک های نه گانه تابعه خود ارسال و دستور تحقیق پیرامون فعالیت های وی را صادر کرد و آنان نیز این عکس را به
منابع و همکاران خود دادند تا حلقه مراقبت از او را تنگ تر نمایند.
این همه در حالی صورت می گرفت که کنسرسیوم سرمایه گذاری در ایران که دو عضو آن، راکفلر و لیلیانتال بودند، برای غارت سرمایه های ایران، عازم ایران شدند و شهید آیت الله سعیدی که پرچمدار مبارزه با آنان بود، دستگیر شد و در نهایت در زیر شکنجه های دژخیمان به شهادت رسید.
به رغم اینکه ارتباط شهید محمد علی منتظری با آیت الله سعیدی و فعالیت های مبارزاتی او از قبل تحت کنترل ساواک قرار داشت و رژیم از کم و کیف آن آگاه بود، ولی زندگی مخفیانه وی، این امکان را برای او فراهم آورده بود تا در جریان دستگیری ها، از کمند مامورین ساواک بگریزدو به فعالیت های خود ادامه دهد. در همین تعقیب و گریزها بود که در آستانه پانزدهم خرداد سال 1350 ش، ساواک شهرستان قم به اداره کل سوم اعلام کرد: در چند روز اخیر دستور مراقبت از وی داده شد. شب گذشته به اتفاق یک نفر دیگر که هنوز شناخته نشده، از مدرسه فیضیه خارج می شوند. مامورین با طرح قبلی مبادرت به ربودن چمدان از دست منتظری می نمایند. نامبرده به اتفاق همراهش اقدام به فرار می نمایند و وقتی مواجه با تعقیب مامورین می شوند، با اسلحه مامورین را تهدید می کنند و متواری می گردند.
در این مرحله، پدر و برادر وی دستگیر شدند و در چمدان او، نمونه هایی از اعلامیه ها، تعدادی فتوکپی از
اسناد سفارت ایران در بغداد به امضای کاردار، مدارک ارتباط با سازمان الفتح و ...کشف شد.به علت فرار او، ساواک مرکز، دستور داد:
1- رئیس امنیت داخلی تا زمانی که محمدعلی منتظری دستگیر نگردیده در ساواک بازداشت باشد.
2- رئیس ساواک علت ضعف در انجام وظیفه را توضیح دهد.
3- شیخ حسینعلی منتظری به مرکز اعزام، محل کار و منزل آنها بازرسی گردد.
4- مامورینی که منتظری از دست آنها فرار کرده، معرفی شوند.
و متعاقب آن، دستور دستگیری او و همراهش به ساواک تهران نیز ابلاغ گردید، ولی ساواک تهران به علت عدم اطلاع از مخفیگاه او، دستگیری وی را به فرصت مناسب احاله کرد که بلافاصله طی تلفنگرامی، اعلام گردید.
امکان دارد در منزل مرتضی مطهری یا سید علی غیوری یا مدرسه کاظمیه مخفی شده باشد.
بر همین اساس، ساواک تهران به ساواک های شمیران، ری و جنوب شرق، ضمن ابلاغ دستور دستگیری ایشان، می نویسد:
طبق اطلاع نامبردگان بالا که مسلح و تحت تعقیب می باشند، اخیرا به تهران آمده و احتمال دارد در مکان های زیر به طور مخفی به سر برند.
1- قلهک منزل شیخ مرتضی مطهری
2- شهر ری منزل سید علی غیوری
3- خیابان ری منزل فلسفی روبروی مسجد کاظمیه
و به دنبال آن آدرس شیح اسماعیل مرادی، شوهر خاله وی نیز که در شهر ری ساکن بود، جهت بازرسی به ساواک شهر ری اعلام گردید. پس از بازرسی منازل آقایان: مطهری، غیوری، مرادی و مدرسه کاظمیه، ساواک تهران ضمن اعلام اینکه این جستجوها نتیجه ای نداشته، می نویسد که در موقع بازرسی منزل سید علی غیوری، او گفته است: می دانم شما برای دستگیری شیخ محمد علی منتظری آمده اید، چون شیخ اسماعیل مرادی که دو روز قبل از قم مراجعت نموده اظهار می داشت سازمان امنیت برای دستگیری شیخ محمد علی منتظری فعالیت شدیدی را آغاز کرده و همه جا به دنبال وی می گردد.
در گزارشی که بخش 312 از اداره کل سوم، در خصوص چگونگی فرار محمدعلی منتظری تهیه کرده، آمده است: نامبرده بالا در تاریخ 13/3/50 به اتفاق یکی از طلاب که هویتش تا کنون روشن نشده با چمدان از مدرسه فیضیه خارج شده و به طرف منزل حسینعلی منتظری حرکت کرده و همین که قصد ورود به منزل را می کنند، مامورین تعقیب و مراقبت ساواک قم با استفاده از وحشت دو نفر، نامبردگان را تهدید، مشارالیهم چمدان را به زمین گذاشته و داخل منزل منتظری که قبلا دق الباب شده بود وارد می گردند. مامورین مراقبت با اغتتام فرصت چمدان را حمل و تحویل ساواک می نمایند و بلافاصله با تشریک مساعی شهربانی منزل مسکونی حسینعلی منتظری و اطاق فرزند وی که به صورت آشفته ای جلوه می کرد، بازرسی می گردد.
ضمن تفاوت هایی که در این گزارش- که در تاریخ 20/2/50 تنظیم گردید- با گزارش 14/3/50 وجود دارد، محتویات چمدان او نیز متفاوت از آن گزارش، و به شرح زیر، ثبت شده است:
کتب و نشریات کمونیستی از جمله ماتریالیسم تاریخی- مانیفست حزب کمونیست پیام چه گوارا- نشریات جبهه ملی، حزب زحمتکشان، نهضت آزادی و ... ولایت فقیه خمینی، غرب زدگی جلال آل احمد .
صرف نظر از تحلیل علت غارت هایی که در این دو گزارش وجود دارد، محتویات چمدان محمدعلی منتظری، بیانگر این واقعیت است که او در سیر مبارزاتی خویش، نسبت به دیگر گروه ها و افرادی که داعیه مبارزه با رژیم پهلوی را داشتند، شناخت مناسب داشته است.
در همین اثنا بود که در هیئت انصارالحسین(ع) گفته شد:
برای دستگیری محمدعلی منتظری منزل خیلی از علما از جمله غیوری را بازرسی و در نیمه های شب منزل ایشان را زیرورو کرده اند، ولی او نبوده است. پس به قم رفته و منزل پدرش را گشته اند و او را نیافته اند. سپس پدرش را دستگیر و بعد از دو شب بازداشت به نجف آباد تبعید کرده اند.
پس از این گزارش به اداره کل سوم نوشته شد: محمدعلی منتظری ممکن است در قم در گذر شادقلی معروف به شقالخون در منزل آقای هادی هاشمی، شوهر خواهرش مخفی باشد یا در اصفهان در محله قحطعلی خان [قهدریخان] که از قراء نجف آباد بوده و هادی هاشمی در آنجا تملکی دارد، ساکن باشد.
ولی پس از چند روز اعلام شد که وی به تهران آمده و هر روز در
خانه ای زندگی می کند. نگرانی های موجود پیرامون وضعیت وی که در زندگی کاملا مخفیانه به سر می برد، به گونه ای که حتی نزدیکان او نیز از وی بی اطلاع بودند، باعث شد تا آقای هاشمی رفسنجانی ضمن تماس با آقای فلسفی از ایشان تقاضای تحقیق نماید:
متن گزارش این گفتگو که به تاریخ 4/5/50 انجام شده است، به شرح زیر است: هاشمی رفسنجانی: آقای منتظری قاصدی نزد من فرستاد و گفته است چون از موقعی که پسرش محمد متواری شده، از او خبر ندارد و از طرفی رادیو عراق اخیرا می گوید او را سازمان امنیت دستگیر کرده و در اوین شکنجه می دهند، بدین جهت او ناراحت شده است. گرچه به گفتار رادیو عراق اعتمادی نیست، مع الوصف آقای منتظری تقاضا دارد که شما تحقیق کنید آیا موضوع دستگیری پسرش صحت دارد یا خیر و اگر صحت دارد ترتیب ملاقات او را بدهید.
فلسفی: در این مورد اقدام می کنم.
چهار روز بعد از این گفتگو، معلوم شد که آقای سید علی غیوری، این موضوع را از آقای فلسفی پیگیری کرده و به او گفته شده که محمدعلی منتظری دستگیر نشده است. و وقتی علی اکبر پوراستاد از مرتضی تجریشی از وضعیت او سئوال کرد، در پاسخ شنید: پدرش برای من پیغام فرستاده که به وسیله [آیت الله] حسن سعیدی از دستگاه سئوال کنم که محمد علی در کجا به سر می برد
درحالی که خانواده و دوستان و آشنایان او در نگرانی به سر می بردند و با توسل به این و آن، در پی یافتن خبری از او بودند، ساواک هم برای دستگیری او، فعالیت های سردرگمی را دنبال و از منازل دوستان و آشنایانی که امکان تردد او به آنجا وجود داشت، به سختی مراقبت می کرد و از طرفی هم خبر داشت که او به تهران آمده و هر روز در منزل یکی از دوستانش به سر می برد. وقتی پیگیری های کورکورانه اداره کل سوم ادامه داشت، ساواک شهرستان قم در نامه ای، ضمن اشاره به فعالیت های کنترلی از قبیل: شنود تلفن و مکاتبات و مراقبت از منزل پدر وی، نوشت:
نامبرده از طلاب سرشناس حوزه علمیه قم بوده و با توجه به درک موقعیت خود و تشخیص سطح ارتکاب جرم از جهت مدارک مکشوفه و هم چنین وجود محکومتیت های قبلی، تردید نیست سعی خوهد کرد در معرض خطر قرار نگیرد و روی این زمینه و با امعان نظر به این موقعیت، بعید به نظر می رسد که حتی برای مدت بسیار کوتاهی هم در قم که همه وی را می شناسند، اقامت نماید.
و در پی آن، یکی از طلاب قم که به نجف آباد اصفهان رفته بود، گفت:
چندی قبل که در تهران بودم به مدرسه مروی رفتم. دو طلبه ضمن صحبت های خود می گفتند که محمدعلی منتظری را در لبنان دیده اند.
این خبر باعث شد تا رئیس امنیت داخلی ساواک اصفهان به نجف آباد برود و ضمن ملاقات با شیخ حسینعلی منتظری، از کم و کیف موضوع نیز اطلاع یابد. در این دیدار آقای منتظری گفت:
از فرزندش تاکنون هیچ اطلاعی به وی نرسیده، فقط چندی پیش شنیده است که محمدعلی در لبنان به سر می برد. اینکه این خبر تا چه اندازه صحت داشته باشد، نمی داند، چون نه پیامی از او به وی رسیده است نه نامه ای.
مشی و مرام و ایده شهید محمدعلی منتظری در طریق مبارزه به گونه ای بود که آقای شیخ حسینعلی قادری- که مورد شناسائی واقع نشد- در گفت وگویی درباره او گفت:
فرزند منتظری منحرف شده و با چریک ها و عناصر تند تماس دارد. درس اقتصاد را در زندان از مهندس بازرگان و غیره آموخته و حتی پدرش با اینکه انقلابی است، با روش وی موافق نیست چون می گوید: محمدعلی از مسیر روحانیت خارج شده و راه دیگری را در پیش گرفته... شایع است که پسر منتظری را دستگیر کرده اند، ولی حقیقت ندارد چون ما چند نفر از رجال و بزرگان را واسطه قرار دادیم تحقیق کردند معلوم شد هنوز دستگیر نشده و در تهران به هر منزلی که در آن تردد داشته رفتند و بازرسی کردند، ولی او را پیدا نکردند و ضمنا چند
خانه هم در قم بوده که احتمال می دادند محمدعلی در آنجا باشد، بازدید کردند و چیزی به دست نیاوردند...
در گزارشی که پیرامون اظهارات مختلف درباره وضعیت او تهیه شده بود، رهبر
عملیات ساواک قم نوشت:
روی قضیه محمد علی هر کسی به نحوی اظهارنظر می کند، لکن همه بر این عقیده اند که از وی خبری نیست.
ولی مسئول اداره مربوطه در این خصوص، چنین اظهارنظر کرد:
آنچه به نظر می ر سد اینکه پدر محمدعلی در پاسخ هر سئوال کننده ای سیاست عدم اطلاع را پیش کشیده که ضمن جلب حس ترحم افراد، خود را هم بی اطلاع نشان داده باشد، تصور می رود پدر از محل اختفای پسر بااطلاع باشد...
خبرهائی که پیرامون خروج وی از کشور به ساواک می رسید، اداره کل سوم را بر آن داشت تا ضمن تکثیر عکس او به تعداد 60 قطعه، آن را به سراسر کشور ارسال و تقاضای دستگیری وی را بنماید. در همین رابطه، ضمن ارسال نامه ای به ساواک اصفهان نوشت:
دستگیری هرچه زودتر نامبرده حائز اهمیت بوده و علاوه بر مشخص گردیدن فعالیت های مضره یاد شده، موجب افشا و کشف تلاش های مخفی گروه مربوط به وی و شناسایی همکارانش خواهد گردید.
در این حال عده ای می گفتند او در شمیرانات تهران در منزل علامه شهید آیت الله مرتضی مطهری (ره) مخفی شده و عده ای دیگر می گفتند او را در عراق دیده اند، ولی هرچه
منابع ساواک بیشتر تلاش کردند، کمتر اطلاعی از او به دست آوردند تا اینکه احتمال حضور او در عراق را جدی تلقی کردند و در زمانی که رژیم عراق، ایرانیان مقیم آن کشور را اخراج می کرد، نوشتند:
چون احتمال دارد طلاب متواری از ایران، از جمله سید محمود دعایی و سید صادق زیارتی و احتمالا محمدعلی منتظری که در خاک عراق اقامت دارند، همراه معاودین به کشور گسیل گردند، توجه آن اداره کل را به سوابق و اهمیت دستگیری نامبردگان در بدو ورود و قبل از اعزام به نواحی دیگر جلب، مقرر فرمایند به مسئولین مرزی با در اختیار قرار دادن عکس آنها نسبت به دستگیری آنان اوامر لازم صادر فرمایند.
در این کنترل نیز موفقیتی حاصل نشد تا اینکه رکن دوم ژاندارمری کل کشور در نامه ای به ساواک، ضمن اشاره به گزارش روزنامه کیهان به تاریخ 18/2/51 درباره درگیری خیابانی و کشته شدن فردی به نام علی اصغر منتظری نوشت:
در صورتی که خرابکار کشته شده با شیخ محمدعلی منتظری یکی هستند، مراتب را آگهی تا به یگان ها دستور داده شود در این مورد پیگیری ننمایند.
بدیهی است که این فرد، شهید محمدعلی منتظری نبود، ولی از این نامه روشن می گردد که نه تنها نیروهای ساواک در سراسر کشور، بلکه همه افرادی که در شهربانی و ژاندارمری نیز در امور اطلاعاتی فعال بودند، در پی دستگیری آن شهید بزرگوار بودند.
در این موقع آیت الله منتظری که همواره در نقل قول ها از فرزند خویش اظهار بی اطلاعی می کرد، در دیدار دو نفر از طلاب که از وی درباره فرزندش سئوال کردند، گفت:
نامه ای به من نرسیده، ولی محمدعلی در حال حاضر در عراق به سر می برد و حالش خوب است.
این خبر باعث شد ساواک ضمن درخواست بررسی صحت و سقم خروج او از ایران، ممنوع الخروج بودن او را که از سال 48 اعلام شده بود، مجددا مورد بررسی قرار دهد و پس از اینکه به نقل از پدرش، نقل شد که: محمدعلی منتظری در نجف است و مدتی در تهران با قیافه عجیبی بوده است. و از دستگیری او عاجز شد، در دستوری که با کلمات رمز برای ساواک های قم و اصفهان، ارسال کرد، نوشت:
سریعا به فرد مورد نظر ابلاغ نمایید چنانچه فرزندش محمد علی را خود معرفی نماید، دستگاه در مجازات وی تخفیف قابل ملاحظه ای قائل خواهد شد. در غیر این صورت هر لحظه امکان دارد در برخورد با مامورین کشته شود و مقصر اصلی خود وی خواهد بود.
متعاقب این تهدید بود که مجددا خبری مبنی بر حضور وی در عراق با گذرنامه پاکستانی به ساواک رسید. در این گزارش آمده بود که چون امکان دارد او را به همراه پاکستانی های مقیم عراق از مرز ایران اخراج نمایند، قصد دارد با لباس هیپی ها وارد ایران شود. براساس این خبر، اداره کل سوم به ساواک های کرمانشاه، آبادان و سنندج، اعلام کرد تا نسبت به دستگیری وی اقدام نمایند. ولی چند ماه بعد، ساواک اصفهان خبر داد که:
محمدعلی منتظری در نجف در مدرسه شیرازی اقامت دارد و هر روز صبح ها در درس خمینی شرکت می کند.
و ساواک قم در 5 ماه بعد، گزارشی ارسال کرد که حاکی از سردرگمی ساواک در مشخص نبودن محل حضور او بود:
سید محمد باقر موسوی به وسیله نامه اخیرا از عراق اطلاع داده که محمدعلی منتظری که حدود یک سال بود جایش در نجف خالی بوده روز یکشنبه 16/10/52 به نجف وارد شده و همچنان به مطالعات و اشتغالات خود ادامه می دهد.
منبعی که این گزارش را به مامورین ساواک داده بود. عبارت همچنان به مطالعات و اشتغالات خود ادامه می دهد را، فعالیت های وی علیه دولت ایران، تعبیر کرد و در ساواک نیز غیبت یکساله او از نجف حائز اهمیت تشخیص داده شد تا پیرامون اینکه این مدت را کجا بوده و چه فعالیتی داشته، تحقیق صورت پذیرد.
فعالیت های شهید محمد علی منتظری به گونه ای ساماندهی شده بود که هرگز ساواک از کم و کیف آن اطلاع نیافت تا اینکه در آبان ماه 1353 گزارش گردید:
در تاریخ 16/7/53 در هیئت انصارالحسین[ع] در شب 21 مه رمضان در مسجد موسی ابن جعفر(ع) وقتی چراغ ها خاموش می شود، شخصی ضمن خواندن اشعار انقلابی، می گوید سه روز قبل در خدمت آیت الله خمینی این اشعار را خوانده و آقا هم آن را تایید کرده اند و پس از آن گفته است: تا انتقام خون مرحوم سعیدی را نگیرم آرام نخواهم نشست و در تاریکی شب ناپدید شده است. منبع گزارش در ذیل آن نوشت: آن طور که مشاهده کنندگان مشخصات و نشان هایی از شخص شعاردهنده داده اند، به طور حتم محمدعلی منتظری بوده است، زیرا من کاملا او را می شناسم و با هم مدتی در زندان بوده ایم.
و رهبر
عملیات ساواک، ضمن اشاره به احتمال شرکت او در فعالیت های تخریبی، عنوان کرد:
احتمال دارد محمدعلی منتظری ضمن عبور غیرمجاز از مرز عراق به خاک ایران وارد و دارای برنامه های تخریبی باشد... امکان دارد تخریب هایی که اخیرا صورت گرفته با شرکت او انجام شده باشد.
و در نهایت این خبر با پی نوشتی مبنی بر اینکه: مذاکره بفرمائید، چه کسانی در مورد مشخصات وی مطالبی اظهار داشته اند. محمدعلی منتظری از چشم ضعیف است و دید واقعی را از دست داده است. پایان داده شد.
در این مقطع تاریخی که حرکت های مسلحانه فزونی یافته و سازمان هایی مانند فدائیان خلق و مجاهدین خلق، تلاش هایی را در این زمینه صورت می دادند، سازمان مجاهدین خلق، پرده از نفاق کنار زد و با برداشتن آیه فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما از آرم سازمان، راه خویش را از نیروهای مذهبی جدا کرد. در این زمان، نیروهای متعدد مذهبی چه آنهائی که بنا بر وظیفه شرعی به صورت مادی و معنوی به آنهاکمک می کردند و چه آنهایی که به عنوان عضو یا هوادار با سازمان همکاری داشتند- از همراهی با آنان سرباز زدند، تا جایی که اعضای مارکسیست سازمان، کمر به قتل بعضی از ایشان بستند. سازمان اطلاعات و امنیت رژیم پهلوی که به این موضوع واقف شده بود، موقعیت را برای متلاشی کردن نیروهای مذهبی، مناسب تشخیص داد و فعالیت های خود را مضاعف کرد.
یکی از کسانی که در این بین، رهبری گروهی از نیروهای مذهبی را به عهده داشت، شهید محمدعلی منتظری بود. از این رو، کمیته مشترک به اصطلاح ضد خرابکاری که برای تجمیع فعالیت های سازمان های اطلاعاتی شاه، تشکیل یافته بود، در اولین اقدام برای دسترسی به وی، دستور داد تا هزار قطعه عکس او در اندازه 12×9 تکثیر و در اختیار تمامی دستگاه های اطلاعاتی و انتظامی و نظامی قرار داده شود که این منظور عملی شد.
در همین شرایط بودکه ساواک اصفهان به اداره کل سوم نوشت:
شیخ محمدعلی منتظری از افراد خرابکار متواری است که به صورت غیرمجاز از کشور خارج شده و درعراق اقامت دارد. با توجه به اینکه روابط ایران و عراق اخیرا حسنه شده، چنانچه ترتیبی داده شود که به نحو مقطعی عودت داده شود، موجب شناسایی افراد گروه خرابکار و همچنین عواملی که تسهیلات لازم را برای خروج غیرمجاز این گونه اشخاص ازکشور فراهم خواهد شد.
ولی پرویز ثابتی به ساواک اصفهان، پاسخ داد:
با وجود حسنه شدن رابطه ایران و عراق، هنوز امکانی برای عودت شیخ محمدعلی منتظری در شرایط فعلی وجود ندارد.
تا اینکه دستگیر شدگان، در بازجوئی های همراه با شکنجه، بخشی از فعالیت های او در نجف را به شرح زیر نقل کردند:
در نجف خودش را به نام مستعار سمیعی معرفی کرده، حدود سه سال است که به نجف آمده و به طوری که معروف است و می دانم از هواداران سرسخت خمینی است و خود خمینی هم به او علاقه خاصی دارد... در توزیع اعلامیه های مضره و چاپ
کتب خمینی فعالیت دارد. یک مرتبه بین کربلا و نجف، پلیس او را گرفت و گذرنامه پاکستانی نشان داد و نزدیک بود اخراج شود که مصطفی خمینی اقدام کرد و آزادش کردند.
و پس از آن، نمایندگی ساواک در لبنان گزارشاتی به شرح زیر، به تهران فرستاد:
الف: مدتی بود که شخصی به منزل احمد نفری رفت و آمد داشت و سعی می نمود که کسی از هویت او مطلع نشود و حتی چند بار خود را به اشخاص به نام مستعار محسنی معرفی می نمود... تا اینکه اخیرا معلوم شد که نام واقعی او سمیعی بوده و از عناصر به اصطلاح فعال و مبارز خارج از کشور می باشد.
ب: احمد نفری اظهار می داشت سمیعی یکی از افراد فعال و با ارزش و مبارز خارج از کشور است. نفری اضافه نموده، سمیعی چند سال قبل به قم رفته بوده و در آنجا ساواک او را احضار می کند و مطالبی می گوید بنویسد سمیعی هم با وجود اینکه بسیار فاضل و باسواد و دانشمند می باشد یک مطلب با خط و انشاء بسیار بد می نویسد و تحویل ساواک می دهد و ساواک هم تصور می نماید این شخص فردی است بی سواد و بی اطلاع، لذا او را به حال خود می گذارد.
ج: مدتی است شیخ محمدعلی منتظری که از عناصر فعال طرفدار خمینی بوده و در عراق سکونت داشته وارد بیروت شده است... در مدت توقف چند بار با احمد نفری و سایر عناصر منحرف دیگر ملاقات داشته است. در حال حاضر به علت اینکه وضعش روشن نیست بین بیروت و شام در رفت و آمد می باشد... حدود 7 سال در نجف ساکن بوده و به طور غیرمجاز از ایران خارج شده است.
همزمان با این گزارش ها، اخبار دیگری نیز از بیروت به تهران رسید که حکایت از فعالیت های گسترده و تماس های او در آن منطقه داشت.
چون کنترل ساواک در لبنان به علت ارتباط با
منابع، از گستردگی بیشتری برخوردار بود، اخبار متفاوتی از قبیل نقش محمدعلی منتظری در تهیه توزیع نشریه پیام مجاهد، تردد به شیخ نشین های خلیج فارس در ماه مبارک رمضان، همکاری و همفکری با شهید دکتر مصطفی چمران، تعطیلی رادیو روحانیون در عراق و انتقال آن به لبنان، اعزام افراد مبارز برای آموزش به فلسطین و غیره به اداره کل سوم ارسال می گردید، ولی در عین حال، همواره در ایران نیز، مناطق مختلف ساواک، نسبت به شناسایی و مراقبت از حضور او در ایران، مورد تذکر قرار داشتند.
در جریان فعالیت هایی که نمایندگی ساواک در لبنان با نام رمز سهراب پیرامون وی و مرتبطین او صورت می داد، مدارکی از منزل احمد نفری به دست آنها رسید که چند نامه دستنویس نیز در بین آنها بود. این مدارک از ورود مخفیانه ای که به منزل او شد، به دست آمد. نمایندگی ساواک در بیروت درباره این مدارک نوشت:
مدارک فوق نشان می دهد که تهیه کنندگان اخبار روزنامه پیام مجاهد و سایر روزنامه های دیگر که مرتبط به گروه های خرابکار در خارج از کشور می باشد، احتمالا احمد نفری، منتظری و یا محمود دعایی و عناصر مرتبط با آنان می باشد.
نامه های به دست آمده از این دستبرد، با شماره های 1-2-3 برای خط شناسی به اداره کل پنجم ساواک ارسال شد که مشخص گردید، نویسنده نامه شماره 2 محمدعلی منتظری می باشد. و کمیته مشترک نیز مجددا 100 قطعه از عکس او را به شهربانی ارسال و دستور کنترل کلیه مکاتبات منزل پدرش را صادر کرد.
پس از آن، اداره کل سوم ساواک، به نمایندگی ساواک در عراق، درباره فعالیت های او در مدرسه قدیریان در نجف اشرف بنا بر نامه ای که شیخ غلامرضا محمدی برای آیت الله سید علی فانی، ارسال کرده بود، نوشت:
مدرسه را چند نفر از خمینیست ها اشغال کرده اند و کسی را به آنجا راه نمی دهند.آنجا را مرکز نطق و سخنرانی و خطابه های آتشین علیه ایران قرار داده اند و پخش منشورات و مجلات نهضت آزادی و جبهه ملی نیز در همین مدرسه انجام می گیرد و در حال حاضر ریاست مدرسه را سه نفر به نام های انصاری نجف آبادی، طاووسی و محمدعلی منتظری پسر شیخ حسینعلی منتظری که با نام مستعار حسن سمیعی در نجف زندگی می کند، عهده دار شده اند.
تا اینکه احمد نفری که از دوستان او بود و منزل مسکونی اش را در بیروت در اختیار شهید منتظری قرار داده بود، با گذرنامه ای سوری، به ایران آمد و پس از شناسایی دستگیر شد. ساواک که از ارتباط او با محمدعلی منتظری گزارشات متعددی داشت، در بازجوئی هایی که همراه با شکنجه فراوان بود، اعترافات زیر را از او گرفت:
او از طرفداران خمینی است و با دعایی و اسلامی و محسنی و الهی زیاد فعالیت دارد و خیلی در کارهای اعلامیه ها و روزنامه ها فعالیت دارد... او با جبهه ملی خوب دوست است و فعالیت زیاد دارد می گفت می روم تلفن بکنم به فرانسه و قطب زاده را ببینم که اینجا می آید یا من باید به آنجا بروم فهمیدم که با جبهه ملی خیلی فعالیت دارد و با افراد دیگر جبهه ملی که در عراق هستند مثل پناهیان و ماسالی و مرادی ارتباط همیشگی دارد و کار می کند و اعلامیه ها را او از نجف عراق می آورد و بیشتر در سوریه برده و پخش می کند و رادیو بغداد را می گرداند.
منتظری را خوب می شناسم در لبنان و عراق و سوریه از افراد اصلی است و دسته ای در نجف دارد به نام خرداد خون و می گویند ما طرفدار 15 خرداد هستیم و خیلی داغ و گرم مشغول اعلامیه ها هستند. بیشتر اعلامیه ها را آقای خمینی درست می کند و آنها را از او می گیرند و ... زیر نظر و فرمان او کار می کنند... منتظری خیلی زیاد فعالیت داشت. اولا آن همه مسافرت هایی که می رفت و ثانیا آن همه این و آن را می دید و من می دیدم چقدر از ایرانی ها دوست و آشنا و رفیق دارد. معلوم است زیاد با آنها کار دارد اما آنها را نمی شناسم.
منتظری از افراد اصلی طرفدار خمینی است و خیلی از برنامه ها را او عمل می کند و در تمام مسافرت هایی که می رود و می آید با خمینی در میان می گذارد و در تمام کارها که می کند با عقیده و فرمان او است... منتظری از عراق به لبنان می اید و چمدان هایی را می ارود و
خانه ما می گذارد و شب هم می آید و صبح می برد سوریه و یا می برد اروپا.
گزارشی که در فروردین ماه 1356 به اداره کل سوم رسید، درباره ملاقات او به همراه جلال الدین فارسی در هتل اطلس دمشق با یکی از دوستان ایرانی آنها بود که در این ملاقات محمدعلی منتظری جزوه ای دست نویس تحت عنوان کمونیسم محلی و مبارزات ناسیونالیستی اعراب را که 344 صفحه بود، به آن فرد داده تا در ایران به چاپ برسد. این جزوه به دست ساواک افتاد که پس از بررسی های متعدد اخذ مجوز چاپ آن به عهده وزارت فرهنگ و هنر گذاشته شد. در این گزارش آمده است:
منتظری و فارسی در دمشق سکونت دارند و گویا محل سکونت موقتی هم در بیروت دارند. گاهی در دمشق و گاهی در بیروت به سر می برند.
و متعاقب آن، نمایندگی ساواک در عراق گزارش های متعددی را به شرح زیر، به اداره کل سوم ارسال کرد:
الف: در این گزارش، ضمن آنکه گفته شد او با مارکسیست های اسلامی در ارتباط است و در لبنان به سر می برد، نوشته شد که او، اخیرا به نجف آمده و با سید صادق زیارتی و سید محمود دعائی ملاقات و مذاکره کرده است.
منبع این گزارش، در ذیل آن نوشت:
منتظری هنگامی که به نجف می آید با لباس روحانی است و در سایر کشورها از لباس سویل استفاده می کند.
ب: در این گزارش ضمن اشاره به ارتباط او با گروه های مجاهدین خلق و سازمان الفتح، گفته شد که یکی از رابطین این دو گروه است.
رهبر
عملیات ساواک، در ذیل این گزارش نوشت:
اغلب عناصر افراطی و خرابکاران ایرانی که به لبنان می روند با این شخص در تماس بوده و مشارالیه تسهیلات لازم را برای آنان فراهم می کند. ضمنا یاد شده در نجف نیز با خمینی ارتباط دارد و اخیرا نیز به نجف وارد و با خمینی ملاقات کرده است.
ج: در این گزارش ضمن اشاره مجدد به ارتباط او با چریک های فلسطینی، نوشته شد:
شیخی که قبلا با نام مستعار حیدری مدتی در نجف بوده و به اتفاق منتظری اعتصاب کلیسای سن [سنت] ماری پاریس را اداره می کرد، از رهبران اصلی گروه به اصطلاح مجاهدین خلق (شاخه مذهبی) در خارج از کشور می باشند.
د: در این گزارش، ضمن اشاره به اعتصاب در کلیسای سنت ماری پاریس نوشته شد:
از نظر مالی دارای امکانات بسیار زیادی است و پول هنگفتی در اختیار دارد که در راه مبارزه علیه حکومت ایران از آن استفاده می کند.
پس از این خبرها بود که، گزارشی تحلیلی پیرامون، انشعاب در سازمان مجاهدین خلق و علت رفتن اعضای مذهبی آن سازمان به خارج از کشور، به شرح زیر تهیه شد:
پس از نخستین انشعاب گروه به اصطلاح مجاهدین خلق به دو شاخه مذهبی و مارکسیستی، عده زیادی از اعضای این گروه که متعصب مذهبی بوده و رهبری درستی نداشتند، در بلاتکلیفی و سرگردانی عجیبی گرفتار شده و چون حاضر به پذیرفتن خط مشی شاخه مارکسیستی نشده اند، لذا از کمک های مادی و معنوی آنان نیز محروم شده و در نتیجه از تنگذستی و نداشتن رهبری مشخص و درست و همچنین از بیم لو رفتن آنان توسط رقبای خود مجبور شده اند به خارج از کشور بگریزند و طبق اطلاع حدود 2500 نفر از این افراد به خارج متواری شده اند. این اشخاص پس از خروج از کشور بلافاصله با محمدعلی منتظری که در سوریه و لبنان به سر می برد تماس گرفته و مشارالیه به منظور پیشگیری از پراکندگی و قطع تماس آنان با گروه، کمک های زیادی به آنان نموده و دستور داده به کشورهای دیگر از جمله کویت، پاکستان، افغانستان و اروپا عزیمت و رابطه خود را کماکان با او حفظ کنند تا در فرصت مناسب بار دیگر به ایران اعزام گردند.
در ذیل این گزارش نوشته شد:
منتظری در گذشته و حال در گسترش فعالیت های چریکی در ایران و آموزش آنان در لبنان و سایر کشورها نقش اساسی و رهبری را داشته و چنانچه این فرد از بین برده شود، قطعا در تضعیف گروه مزبور بی نهایت مؤثر خواهد بود.
در این زمان که شعله های
انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت
امام خمینی (ره) در حال برافروختن بود و شهادت آیت الله سید مصطفی خمینی (ره)، گسترش و سرعت آن را دو چندان کرده بود،رژیم بعث عراق، بنا بر دستور اربابان خارجی خویش، تصمیم به محدود کردن رهبر
انقلاب اسلامی گرفت. این محدودیت امام را بر آن داشت تا از نجف اشرف عزم رحیل کرده و به کشور کویت وارد گردد. به رغم اینکه ویزای ورود به آن کشور به حضرت امام داده شده بود، ولی باز اربابان خارجی به امیر کویت دستور دادند تا از ورود آن حضرت به کویت جلوگیری به عمل آورد. در نهایت حضرت
امام خمینی (ره) به پاریس رفتند و در محله نوفل لوشاتو، ساکن گردیدند تا خورشید رهبری
انقلاب اسلامی، از مغرب رخ نماید. در این اوضاع و احوال، شهید محمدعلی منتظری که از مریدان مخلص و جان فدای امام بود، لحظه ای آرام و قرار نداشت و همین امر باعث شد تا نمایندگی ساواک در عراق، بنویسد:
پس از بروز شکاف بین کادر رهبری شاخه مذهبی گروه مجاهدین خلق، اخیرا اطلاع حاصل شده محمدعلی منتظری که یکی از رهبران فعال این گروه بوده، ناپدید شده و تاکنون مشخص نشده که آیا مشارالیه توسط مخالفینش کشته شده یا پس از بروز اختلافات مجبور شده، مدتی مخفی شود.
و در ذیل این گزارش نوشته شد:
گزارش واصله حاکی است که محمدعلی منتظری زنده است و قصد اقامت در کویت را دارد.
ولی اقامت وی در کویت که قرار بود همراه حضرت
امام خمینی (ره) صورت پذیرد، به دلیل عدم موافقت کویتی ها با ورود امام، عملی نشد و پس از آنکه امام به پاریس رفت، گزارش شد که او نیز با سید علی اکبر محتشمی پس از دو روز به آن کشور عزیمت کرده اند.
شهید محمدعلی منتظری که در طول دوران مبارزه، در کشورهای مختلفی چون: پاکستان، افغانستان، عراق، سوریه و لبنان با نام و گذرنامه جعلی اقامت و فعالیت کرده بود، پس از تصمیم قاطع حضرت
امام خمینی (ره) مبنی بر بازگشت به ایران، قبل از تشریف فرمایی ایشان، از طریق سوریه و عراق به ایران برگشت و در اجتماعات مختلفی، در شهرهایی مانند تهران و اصفهان و نجف آباد، به سخنرانی و افشاگری پرداخت.با نزدیک شدن ورود امام به ایران، به تهران آمد و در کمیته استقبالی که در مدرسه رفاه تشکیل شد، به همکاری مشغول شد و در تحصن روحانیون و علما در مسجد دانشگاه، نقش اساسی داشت. در روز پیروزی
انقلاب اسلامی 22 بهمن 1357- که بسیاری از مراکز نظامی و انتظامی به تسخیر مردم درآمد، او در ساماندهی و سازماندهی اسلحه های به دست آمده و تشکیل کمیته
انقلاب اسلامی فعال بود و به حراست و حفاظت از اموال عمومی مشغول شد. فعالیت و تلاش برای راه اندازی سپاه پاسداران
انقلاب اسلامی، افشاگری در قالب انتشار روزنامه پیام شهید و نوشتن نامه های سرگشاده، فعالیت در راستای تقویت جنبش های آزادی بخش، از دیگر اموری بود که وی پس از پیروزی
انقلاب اسلامی به آن مشغول شد. او که در اولین دوره مجلس شورای اسلامی، به نمایندگی از طرف مردم نجف آباد به مجلس آمده بود، به عضویت کمیسیون خارجی درآمد و با شروع جنگ به شرکت در جلسات شورای عالی دفاع راه یافت.
محمدعلی منتظری که در سال های غربت، به علت فعالیت های مبارزاتی خویش از تشکیل خانواده باز مانده بود. و از این اقدام، مورد شماتت هم قرار داشت، پس از پیروزی
انقلاب اسلامی، از این سنت الهی پیروی کرد که حاصل ازدواج او دو فرزند به نام های وحیده و زهیر می باشد که فرزند اول او- وحیده- در زمان شهادت پدر، یک ساله بود و فرزند دوم او زهیر- پس از شهادت مظلومانه وی، دیده به جهان گشود.
او که به علت جوش و خروش انقلابی و شرایط حاکم بر کشور، پس از پیروزی
انقلاب اسلامی، برخی از یاران امام را مورد پرخاشگری قرار می داد، پس از چندی به اشتباه خویش پی برد و به عذرخواهی پرداخت. او سرانجام در هفتم تیر ماه سال 1360 به همراه سیدالشهدای
انقلاب اسلامی (دکتر سید محمد حسینی بهشتی) و دیگر یاران او، در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، در آتش کینه منافقین سوخت و درحالی که تنها 37 بهار از زندگی خود را سپری کرده بود، پروانه روی شمع جانان شد و به ملکوت اعلی پیوست.
حضرت
امام خمینی (ره) در پیام شهادت او، خطاب به پدرش فرمود:
بسم الله الرحیمن الرحیم
حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای منتظری دامت برکاته
گرچه تمام شهیدان انقلاب و شهیدان عزیز و معظم یکشنبه شب، از برادران ما و شما بودند و ملت قدرشناس برای آنان به سوگ نشستند و دشمنان اسلام در شهادت آنان شاد و اسلام عزیز سرافراز است، لکن از فرزند عزیز شما شناختی دارم که باید به شما برای تربیت چنین فرزندی تبریک بگویم. او از وقتی که خود را شناخت و در جامعه وارد شد، ارزش های اسلامی را نیز شناخت و با تعهد و انگیزه حساب شده وارد میدان مبارزه علیه ستمگران گردید. او با دید وسیعی که داشت، سعی در گسترش م
کتب و پرورش اشخاص فداکار می نمود. محمد شما و ما، خود را وقف هدف کرد و برای پیشبرد آن سر از پا نمی شناخت. شما فرزندی فداکار و متعهد و متفکر و هدفدار تسلیم جامعه و تقدیم خداوند متعال کردید. او فرزند اسلام و فرزند قرآن بود. او عمری را در زجرها و شکنجه ها و از آن بدتر، شکنجه های روحی از طرف بدخواهان به سر برد. او به جوار خداوند متعال شتافت و با دوستان و برادران خود راه حق را طی کرد. خدایش رحمت کند و با موالیانش محشور فرماید. از خداوند متعال برای جنابعالی و بازماندگان این فرزند برومند اسلام صبر و اجر خواهانم. والسلام علیکم و رحمةالله.
روح الله الموسوی الخمینی
حضرت
امام خمینی(ره) که از نزدیک در جریان فعالیت های این مرید مخلص خودقرار داشت و در سال های سخت مبارزه، در مکاتبات مختلفی از او با نام مستعار سمیعی یاد کرده بود، در پیامی که به مناسبت سالگرد شهادت
شهدای هفتم تیر خطاب به ملت ایران، صادر کرد، ضمن تجلیل از همگی
شهدا و توصیه به استقامت، در انتهای این پیام، مجددا تاسف شدید خویش را از فقدان این شهید بزرگوار، به شرح زیر، اعلام کرد:
هرچند برای همه
شهدا و به ویژه
شهدای هفتم تیر عظمت و بزرگواری قائلم، و لکن شناخت من از شهید مظلوم بهشتی و ابعاد گوناگون او و
شهید محمد منتظری و مجاهدات ارزشمند او بیشتر است و نمی توان تاسف شدید خویش را در فقدان آن پنهان کرد.